سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شب نوشت

نمایشگاه، دوستان و خاطرات وبلاگی

فضل الله نژاد دیدگاه

برای کسانی که از حدود سال 81 وبلاگ می‏نویسند، خاطرات آن روز‏ها حال و هوای خاصی دارد. با این‏که تعداد وبلاگ‏ها خیلی کم بود و خیلی‏ها هم وبلاگ را نمی‏شناختند، اما برای خودشان دسته دسته بودند و چون کمتر وبلاگی اسم و رسم و عکس داشت، قرار‏های وبلاگی با شوق و ذوق زیادی بر‏گزار می‏شد. وبلاگ‏نویس ها با هم احساس هم‏دلی و هم‏زبانی می‏کردند و البته هم‏دل‏تر‏ها با هم ازدواج هم کردند !

دیروز که در غرفه دفتر توسعه وبلاگ دینی در نمایشگاه رسانه های دیجیتال بودم، نیم ساعتی هم برای دیدن نمایشگاه وقت گذاشتم. جلوی کارگاه‏ها که رسیدم، به یاد کلاس های وبلاگ‏نویسی دو سال پیش، نگاهی به برنامه‏ها انداختم. اسمی را دیدم که خاطرات آن روز‏ها را برایم زنده کرد.
وبلاگ مُژگان‏بانو را کمتر کسی است که نشناسد. وبلاگی که  از همان روز‏های اول می‏نویسد و هیچ شعر و داستانی (به جز نوشته‏های یک نفر) برای من به اندازه‏ی آن دل‏نشین نبوده است. این‏ها را برای این نمی‏گویم که ایشان بعد از سال‏ها، امروز و فردا این‏جا را خواهد خواند بلکه حرف همیشگی من بوده است و حامد عزیز که ایشان به خاطر نوشته های خوبش خبرش را می‏گرفت، در طول سال‏های گذشته شاهد آن بوده است. 
برایم جالب بود که  گذشته را به یاد داشت و از وبلاگ‏های قدیمی من خبر می‏پُرسید. نمی‏دانم یادشان هست که چقدر تلاش می کرد مرا به شعر گفتن دعوت کند و من چقدر از زیبایی‏های فلسفه می‏گفتم.
مژگان‏بانو هم‏چنان می‏نویسد  و اگر‏چه این روزها به خاطر حضور و  خواندن
شعر زیبایش در محضر رهبر فرزانه ، به شدت مورد هجمه‏ی مدعیان بی‏فرهنگ قرار دارد، اما بازهم خواهد نوشت. چرا‏که در طول تاریخ، هیچ کتاب‏سوزی قدرت خاموش کردن شمع  فرهنگ و ادب را نداشته است.


نمایشگاه دیروز، به خاطر دیدار دوستان قدیمی و آشنایی با دوستان جدید،  یک روز به‏یاد‏ماندنی بود. شاید همه‏ی آن‏هایی که دیروز دیدمشان و چه با یک سلام‏و‏علیک گذرا، چه با چای و گفت و شنود مدتی را با هم گذراندیم، هیچ وقت ندانند که چقدر دوستشان داشته و دارم و چقدر دلتنگ آن‏هایی که ندیده‏ام  هستم.


حضور و زحمات بچه های مجله چارقد، برگ افتخار دیگری برای کارنامه‏ی دفتر توسعه است. من که هر‏وقت به بازدید‏کننده ای می‏گفتم همین خانم‏ها هستند که این نشریه را می‏گردانند، احساس افتخار می‏کردم. به خصوص که خودم در این تلاش‏ها و دستاورد‏ها نقشی نداشتم، جز درود فرستادن و آروزی توفیق، چیزی در دست ندارم.


جبران و تشکر از زحمات دلسوزانه و بی‏دریغ خانم کوثر در این دوره مانند برنامه های گذشته‏ی دفتر، از توان خارج است. کاش حداقل نهایت قدردانی ما را بپذیرند.
پسر ها هم نیازی به اسم بردن و تشکر ندارند.  لوس می‏شوند.


کلمات کلیدی:

?بازدید امروز: (1) ، بازدید دیروز: (26) ، کل بازدیدها: (285768)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ